گفتگو با دکتر کاظم معتمدنژاد: نفی هرگونه رفتار غیراخلاقی حتی در شرایط غیرعادی / شرق
رسانه اخلاقی، چگونه رسانهای است؟ چگونه میتوان، حتی در شرایط خاص و استثنایی، حرفهای ماند و اخلاقی عمل کرد؟ آیا میتوان، اخلاق را فدای مصلحت کرد؟ در شرایط خاص، بین اخلاق و رسانه، کدام را باید وانهاد؟ این سوالات و سوالاتی از این دست، محور برگ دوم اقتراح «اخلاق، فصل نخست تغییر» است که در گفتوگو با دکتر کاظم معتمدنژاد پدر علم ارتباطات ایران، به آنها پرداختهایم. این استاد مطرح روزنامهنگاری کشورمان در این گفتگو، با تبیین حدود آزادی و اصول اخلاقی حرفه روزنامهنگاری، «رفتار غیراخلاقی در شرایط خاص برای کشف حقیقت» را نفی میکند و میگوید: روزنامهنگار بین اخلاق و بقای رسانه، باید اخلاق را انتخاب کند حتی اگر رسانه از بین برود.
***
اصولا چه نسبتی بین آزادی و رسانه وجود دارد؟ روزنامهنگار برای انتشار اطلاعات، تا کجا آزاد است؟ آیا در متون حقوقی و اخلاق حرفهای، محدودیتهایی برای این امر مطرح میشود؟
اصولا با توجه به حق همگان برای دسترسی آزادانه به اطلاعات، روزنامهنگاران، در جمع آوری و انتشار اخبار و رویدادها آزاد هستند. این آزادی دارای چند محدودیت مهم است که در قوانین مطبوعاتی و نیز در قوانین عام پیشبینی میشود. دسته اول، انتشار اطلاعات مربوط به امیت ملی، نظم عمومی و تمامیت ارضی است. دسته دوم، اخبار و اطلاعات مضر با آرامش عمومی و سلامت جامعه است که از اینها تحت عنوان تشویش اذهان عمومی یاد می شود. مثلا در فصل تابستان اگر در جایی بیماریهای عمومی مثل اسهال زیاد شود و خبرنگاری بنویسد که وبا آمده است، یا مثلا در نانوایی به دلیل ازدحام مشتری، خبرنگاری بنویسد، قحطی شده است؛ اینجا وحشت ایجاد میشود و این تشویش اذهان عمومی است. دسته سوم اخباری هستند که به زندگی خصوصی آسیب می رسانند. دسته چهارم، اخبار و اطلاعاتی هستند که مربوط یه عفت عمومی و اخلاق حسنه است. این محدودیتهای چهارگانه هم در قوانین مطبوعاتی و هم در قوانین حقوقی(حقوق جزایی) و هم در اصول اخلاق حرفه ای مطرح و مورد تاکید هستند.
تشویش اذهان عمومی یکی از پرشمارترین عناوین جرایم مطبوعاتی در کشور ما است. این مساله آیا تعریف مشخصی دارد؟
در کشور ما نه تعریف قانونی شده است و نه رویه قضایی دارد.
چرا؟
چون ما در این باره تجربه قضایی نداریم. قبل از انقلاب، محاکمه مطبوعاتی نداشتیم و به همین خاطر جرم مطبوعاتی در جرایم حقوقی تعریف نشده است. اما دیگران این مساله را تعریف کرده اند. مثلا در قوانین فرانسه، تشویش اذهان عمومی، تهمت، خبر کذب، افترا و همه اینها تعریف دارد.
مثلا برای نمونه از تشویش اذهان عمومی چه تعریفی دارند؟
آنها بر اساس رویدادهایی مثل قضیه وبا، رویه قضایی تعریف کرده اند و بر این اساس عمل می کنند. درکل، تغییرات جدی در قوانین مطبوعاتی به وجود آمده است از جمله اینکه قوانین کیفری در حوزه مطبوعات، از بین رفته و تنها از جرم مدنی در این حوزه یاد می شود. بر این اساس، روزنامهنگار نباید دستگیر شود چون جرم نه قضایی که مدنی است، مساله باید، با پرداخت جریمه حل شود. همچنین بر همین اساس، توقیف روزنامه هم از بین رفته و جریمه جای آن را گرفته است. همچنین، لزوم اخذ مجوز برای انتشار روزنامه و حتی لزوم اعلام انتشار روزنامه به مراجع دولتی، از بین رفته و تنها ذکر نام و آدرس ناشر کافی است.
شما به بحث حریم خصوصی اشاره کردید. یکی از اساتید روزنامهنگاری کشورمان در جایی نوشته که «اگر نقض حریم خصوصی تنها راه برای تامین منافع عمومی باشد، می توان بصورت خیلی محدود به آن مبادرت کرد.» من می خواهم این منافع عمومی را شما تعریف کنید و نیز، آیا شما با این مساله موافق هستید که در یک جاهای استثنانیی بحاطر منافع عمومی، روزنامه نگار می تواند، حریم خصوصی را نقض کند؟ معیار تشخیص حریم خصوصی چیست؟
این استثنا از 1964 در آمریکا پذیرفته شده است. افرادی که شخصیت عمومی هستند مثل صاحبمنصبان دولتی و آدمهای معروف؛ اینها اگر در زندگی خصوصی خود کاری کرده باشند که به منافع عمومی لطمه وارد بشود، درباره اینها استثنائا می شود حریم خصوصی را نقض کرد.
این منافع ملی چیست؟ اگر تعریف مشخصی نباشد خیلی ها کار خود را توجیه می کنند.
این را رویه قضایی تعریف می کند. دیوان عالی قضایی آمریکا، رویه قضایی دارد. این دیوان تعریف کرده که منظور از منافع عمومی چیست؟ یک افسر پلیس با اینکه یک شخصیت عادی است اما رفتار و کار او به جامعه مربوط می شود و اگر بد باشد به جامعه ضرر می رسد. از این حیث، این افراد با افراد عادی فرق می کنند.
سوالی که اینجا پیش می آید، این است آیا منافع عمومی و ملی می توانند حریم خصوصی را که یک ترم حقوق بشری است، نقض کنند؟ به عبارت دیگر، آیا حقوق بشر بر منافع ملی رجحان دارد یا منافع ملی بر حقوق بشر؟
حقوق بشر رجحان دارد. دیوان اروپایی حقوق بشر، حقوق بشر را بر منافع ملی ترجیح میدهد. شما میخواهید از بینظمی چلوگیری کنید؛ اما، عده ای را به همین خاطر، بطور غیرمنصفانه توقیف می کنید. این کارِ غیرقانونی، از لحاظ اجتماعی بیشتر ضربه می زند. باید بین ضرورت تامین نظم عمومی و ضرورت حفظ حقوق جامعه و حقوق افراد، تعادل برقرار باشد و این امر، بر عهده قاضی است. بنابراین مامور دولتی یا مامور پلیس نمی تواند این کار را انجام دهد.
نظام قضا هم یکی از ارکان قدرت است. اینجا روزنامهنگار که جزو ارکان حکومت نیست، متضرر می شود، چون نظام قضا بر اساس منافع قدرت تصمیم می گیرد.
بله، در عمل اینجوری است. اما اصولا گفته می شود که قوه قضاییه بیطرف است. فرض این است که این استقلال موجود باشد.
شما جایی که از چهار اصل اخلاقی سخن می گویید، نوشته اید؛ تخلفات روزنامه نگاری و دعواهایی که بین روزنامه نگاران ایجاد می شود نباید به سیستم قضایی ارجاع شود. پس چه باید کرد؟
اگر جرم نباشد گلهگزاری های معمولی و اینها مطرح است و لزومی برای طرح در دادگاه نیست. تنها و تنها جرم باید به دادگاه برود.
ایا اخلاق، بماهو اخلاق می تواند فدای مصلحت شود؟ به نظر شما یک روزنامه نگار اگر جایی قرار بگیرد که مجبور باشد، بین اخلاق و بقای روزنامه یکی را انتخاب کند، کدام را باید انتخاب کند؟ اخلاق را پاس بدارد یا رسانه را حفط کند؟
باید اخلاق را انتخاب کند.
حتی اگر رسانه اش از بین برود؟
حتی اگر رسانه از بین برود.
اگر رسانه چنین نکرد، وظیفه روزنامهنگار چیست؟
بله، مورادی هست که روزنامهنگار میتواند روزنامه را استیضاح کند و غرامت بگیرد. برخلاف سیستم دولتی که اگر دولت قصور کرده باشد، کارمندان نمی توانند، بابت خدمات و اشتباهات مدیران غرامت بگیرند.
مثلا در چه شرایطی چنین خواسته ای مطرح می شود؟
اگر روزنامهنگار در شرایطی قرار بگیرد که کل روزنامه فروخته شود و یک مالک جدید بیاید و روزنامه نگار بگوید من با مالک جدید کار نمی کنم به این دلیل که مثلا این مالک جدید به کار حرفه ای من اهمیت نمی دهد یا آبروی مرا می برد و ...، می تواند تقاضا ی غرامت کند. اینها به موارد قید وجدانی معروفاند و فقط روزنامهنگارها میتوانند از آنها استفاده کنند. مورد دوم قید وجدانی این است که اگر روزنامه، کاری بکند و سیاستی در پیش بگیرد که به حرفه و آرمانهای روزنامهنگار لطمه بزند، میتواند استعفا بدهد و غرامت بگیرد.
چگونه این مدعا تعریف می شود؟ یک روزنامهنگار چگونه به این حق میرسد؟ در متون مسوولیتهای حرفه ای روزنامه نگاری، از این وجدان اخلاقی خیلی صحبت می شود.
قانون کار فرانسه، سه مورد متفاوت را برای امکان استناد به قید وجدانی تعیین کرده است. این سه مورد، با توجه به اوضاع و احوال مختلف، یا برمبنای علل و انگیزه های متفاوت، متمایز می شوند. اینها شامل واگذاری روزنامه، توقف انتشار و ایجاد تغییر قابل ملاحظه در ویژگی یا گرایش روزنامه می شود.
چند جا من دیدم که نوشتهاند؛ خبرنگار وقف واقعیت عینی است ولی این، خیلی آرمانی است. یک جای دیگر یکی از اساتید نوشته کار روزنامهنگاری، یک دیالکیتک دوحانبه است یکی پرسش و دیگری پاسخ. پرسش از سوی خود روزنامهنگار و پاسخ هم از سوی خود روزنامهنگار. اینجا خودِ خویشتنِ روزنامهنگار کجا است؟ بلاخره روزنامه نگار عواطف و علقههایی دارد؟
در تحولات روزنامهنگاری، تمام استدلالات متفکران اخلاق حرفه ای مطبوعات این است که خبرنگار باید عینی و بی طرف باشد ولی در عمل اینجوری نیست. برای همین، روزنامهنگارهای فرانسوی از دنبال کردن اخبار بیزار هستند آنها دنبال تحلیل میروند چون معتقد هستند که بررسی افکار عمومی درباره اخبار روز از بیان و شرح این اخبار مهمتر است. میگویند روزنامهنگار واقعی کسی است که بتواند بررسی کند در جامعه چه عکسالعملی وجود دارد نه اینکه فقط خود واقعه را بیان کند. چون خود واقعه را افراد معمولی هم میتوانند، منعکس کنند. به همین جهت، امیل زولا همین موقع گلایه می کند که روزنامهنگاری آمریکایی که در فرانسه و اروپا رشد کرده، ادبیات و فرهنگ ما را از بین برده و تحلیل و تفسیر نویسی ما را نابود کرده است. به همین دلیل به جایی میرسند که روزنامه نگار تبدیل به ماشین میشود و میخواهد تنها واقعیتهای جامعه را بیان کند و فکر و اندیشه به کار نمیگیرد.
سوال بعدی درباره نسبت قدرت و رسانه است. روزنامه نگار اگر سمپات سیاسی داشته باشد، به عنوان انسانی که به امور کشور، آگاه است، چگونه باید نسبت خود را با سیاست و قدرت تعریف کند تا حرفه ای بماند؟
اگر طرفداری میکند باید عاقلانه، منصفانه و قانعکننده باشد. روزنامهنگار هرگز نباید تعصب داشته باشد.
یعنی می تواند از یک نحله سیاسی طرفداری کند و حرفه ای باقی بماند؟
بله می تواند. قوانین فرانسه پیشبینی کردهاند که در داخل هیئت تحریره، اعضای سندیکاهای مختلف میتوانند فعالیت سیاسی داشته باشند، تابلوی اعلانات داشته باشند، جلسه تشکیل بدهند، تظاهرات کنند و افکار خود را بیان کنند و مدیران روزنامهها هم مجبور هستند که امکانات آزاد را برایشان فراهم کنند.
به فضای روزنامهنگاری داخل میپردازیم. شما و همکارانتان، تلاشهای زیادی کردهاید و سندهای مختلفی را نوشتهاید اما همان طور که پیش از این گفتهاید فضای رونامهنگاری ما با استاندارد جهانی فاصله دارد. چگونه میشود این فاصله را کم کرد؟ چرا با وجود تلاشهای افرادی مثل شما، ما برعکس راه می رویم؟
برای اینکه بین روزنامه نگاران از یک طرف و مسوولان ارتباطات از سوی دیگر، رابطه و همبستگی نزدیک نیست. اینها با هم جلسه ندارند. اینها اصلا گفتگو نمیکنند که مسائل را مطرح کنند. دلیل دیگر این است که در جامعه تحت تاثیر فضای عمومی، بحث انتقاد سخت است. چون حساسیتها بالا است خیلیها، خیلی زود می رنجند و ناراحت میشوند بسیاری سعی میکنند از بیان واقعیتها خودداری کنند. متاسفانه دانشگاه هم همین جوری است. باید تلاش شود که با ایجاد تشکلهای مختلف، فضای انتقاد باز شود. باید نسبت به این مساله، مسوولان دولتی هم آگاه بشوند. من همیشه طرفدار مذاکره بودهام. مشارکت روزنامهنگاران در مالکیت و مدیریت روزنامهها، بحث بسیار مهمی است. به نظر من باید حداقل، روزنامه های دولتی مانند اطلاعات و همشهری و جام جم و ایران و...، اعضای تحریریه رادر روزنامه سهیم کنند همچنان که در بسیاری از کشورهای دنیا معمول است.
شما از مذاکره سخن می گویید. در مذاکره دو طرف مطرح وحود دارد؛ یکی روزنامهنگاران و دیگری مسوولان ارتباطات جامعه. به نظر میرسد که اگر از سوی روزنامهنگاران هم تمایلی برای گفتگو باشد، از آن سو، تمایل چندانی به گفتگو نیست. یعنی انگار چنین گفتکویی را به رسمیت نمی شناسد.
به نظر من همیشه، کسانی هستند که می شود روی آنها تاثیر گذاشت. من تجریه هایی که داشتم می گویم. بعد از رفتن آقای خاتمی، آقای مختارپور به معاونت مطبوعاتی آمدند. بعد از چند هفته که جلسه گذاشتیم، ایشان همه چیز را قبول کرد. بقیه هم همینطور، حتی قول دادند مساله امتیاز را حل کنند، انجمی صنفی را رو به راه کنند. وعدههای خیلی مثبتی دادند. اگر تحمل کنیم و ناراخت نشویم که با اینها صحبت کنیم، حتی اگر گاهی کمتوجهی هم نشان دهند، می شود بر مشکلات فائق آمد.
جامعه ما با بداخلاقیهایی روبرو است. نقش رسانه در این میان، کجاست؟ آیا رسانه زیر لوای بداخلاقیهای جامعه قرار می گیرد و از آن تاثیر می پذیرد؟ یا رسانه فراتر از این حرف ها است و باید تاثیر بگذارد؟
باید تاثیر بگذارد. نمونه مشهورش نظریات دورکیم درباره خودکشی جوانان است که تاثیر رسانه را مطرح می کند. دورکیم می گوید، مطبوعات در ایجاد خشونت و جرم تاثیر ندارند. به همین جهت در کتاب خودکشی، تاثیر مطبوعات بر افزایش خودکشی را نفی می کند. در حالی که بر خلاف او، گابریل تارد، حقوقدان و متفکر فرانسوی، با باسیاری از اندیشه های دورکیم مخالفت می کند و در آثار خود از آنها انتقاد می کند. تارد نقش مطبوعات ار در افزایش خشونت و پدید آمدن رویدادهای نامطلوبی مانند خودکشی تایید می کند.
یکی از مهمترین مسائلی که به مباحث مسوولیت روزنامه نگاران مربوط می شود، این است که برخی اعتقاد دارند، رفتار غیراخلاقی در شرایط خاص برای کشف حقیقت از سوی روزنامه نگار را می توان عین حقیقت دانست. آیا این درست است؟ اگر درست است این چراغ سبز برای رفتارهای غلط نیست؟
نخیر، در اکثر بحث های اخلاق حرفه ای مطبوعات، این کار به شدت، نفی شده است.
یعنی نگاه کاملا مطلق است؟ مثلا اگر من می روم با طالبان مصاحبه کنم آنجا چشم و گوش من می جنبد و می فهمم که 48 ساعت دیگر فلان جا بمب گذاری دارند، اینجا اگر من این را به نهادهای مسوول خبر بدهم؛ اخلاق روزنامه نگاری را عملا زیر پا گذاشتم. آیا باید بگویم یا نگویم؟ چون اگر بگویم آنها به من اعتماد کردند که مرا پذیرفتند و من برای کار دیگری پیش آنها رفتم نه برای جاسوسی؟ اگر نگویم بحث منافع عمومی مطرح است.
گفتن این مساله، از لحاظ آنی خوب است. بلاخره متافع ملی را باید حفظ کرد اما در آینده، همه را به روزنامه نگاران بدبین می کند و نقش پلیس را به روزنامه نگار می دهد.
پس نباید گفت؟
البته این موارد حساس را به علت تاثیر بسیار نامطلوبی که در امنیت جامعه دارد، باید گفت. اما اینها نادر هستند. در اصول اخلاقی رونامه نگاری به جد تاکید شده که روزنامه نگار نباید بدون اجازه به جایی وارد شود، نباید از افرادی که صغیر هستند، خواست که درباره چیزی اظهار نظر کنند، نمی تواند با عنوان تهیه خبر، بدون اجازه وارد جایی بشود، نمی تواند کارت تقلبی نشان دهد و... .
در این صورت، خبر فرمایشی نمی شود؟ من اگر نتوانم کنجکاوی های خود را داشته باشم و فقط قناعت کنم به خبری که افرادی که پشت در هستند و چیزی را به من می دهند که خودشان می خواهند؛ خبر جدیدی به دست نمی آورم. بخصوص در شرایط جنگ، مثلا وزارت امور خارجه دقیقا چیزهایی را می گوید که خودش می خواهد.
خبرنگار باید راه قانونی اش را پیدا کند و از راه قانونی نفوذ کند.
یعنی راه های قانونی، درهای بسته را باز می کند؟
بله. مثلا برود آشنا پیدا کند. با معاون وزارت امور خارجه دوست بشود و او رابط روزنامه نگار باشد. بلاخره کار روزنامه نگاری، کار حساس و طریفی است.
سوتیتر:
تغییرات جدی در قوانین مطبوعاتی به وجود آمده است از جمله اینکه قوانین کیفری در حوزه مطبوعات، از بین رفته و تنها از جرم مدنی در این حوزه یاد می شود. بر این اساس، روزنامهنگار نباید دستگیر شود چون جرم نه قضایی که مدنی است، مساله باید، با پرداخت جریمه حل شود. همچنین بر همین اساس، توقیف روزنامه هم از بین رفته و جریمه جای آن را گرفته است. همچنین، لزوم اخذ مجوز برای انتشار روزنامه و حتی لزوم اعلام انتشار روزنامه به مراجع دولتی، از بین رفته و تنها ذکر نام و آدرس ناشر کافی است.