بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

چهل سال پس از حضور گاندی در دوربان، نماد عبور جهان از ایده‌ئولوژی آپارتاید، آرون گاندی، پنجمین نوه رهبر افسانه‌ای هند، در همان شهر، به دنیا آمد. او بعدها، داستان زندگی‌اش را در عصر آپارتاید آفریقای جنوبی تحت عنوان «زندگی تبعیض‌آمیز در آفریقا» به رشته تحریر درآورد. نوه رهبر کبیر هند که عمیقا به تغییر دشمن از طریق عشق و رنج اعتقاد دارد، یکی از موثرترین فعالان صلح در سراسر جهان است. او علاوه بر سی سال روزنامه‌نگاری در هند، پروژه‌های اقتصادی موفقی را برای رفع مصائب معیشتی مردم در هند اجرا کرده است. آرون گاندی در این گفتگوی اختصاصی، به تبیین روش و فلسفه‌ی مهاتما گاندی و امکان یا عدم امکان پی‌جویی این فلسفه در زمینه و زمانه‌ی ما می‌پردازد. وی با اتکا به فلسفه‌ی عدم خشونت گاندی، جنگ بشردوستانه را رد می‌کند و اخلاق گاندی را اخلاقی بر پایه «حقیقت» می‌خواند و می‌گوید: تمام زندگی گاندی در تعقیب حقیقت خلاصه می‌شود.

نهرو می‌گوید: «موقعی که مردانگی کشور ما سرکوب می‌گشت و استعماری مداوم و بی رحمانه فقر را عمیق تر می‌ساخت و تمام گفتگوهای بی‌پایان برای انجام اصلاحات قانونی در هند و واگذاری خدمات و امور اداری به هندیان، صورت شوخی و مسخره توهین‌آمیز به خود می گرفت و ما ملتی متروک و بی پناه بودیم، این سوال در برابر همگان بود که چه می توان کرد و چگونه می توان این وضعیت ناگوار را تغییر داد؟ در همین موقع، گاندی ظهور کرد.» سوال این است: گاندی، چگونه گاندی شد؟ اگر بخواهیم از اندیشه و شخصیت گاندی تحلیل ریشه‌شناختی داشته باشیم، گاندی را باید محصول کدام مکاتب فلسفی و محیط‌های مذهبی و فضاهای سیاسی دانست؟

فلسفه گاندی می تواند به بهترین شکل به عنوان "فلسفه بشردوستی" توصیف شود. وی در مورد مردم و مشکلات و تظلم‌خواهی‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذذهبی، آموزشی و ... آنان بسیار نگران بود. فلسفه او بر پایه غمخواری، احترام، تفاهم و عشق به بشریت بود و ریشه‌های این فلسفه ریشه در متون مقدس مذهبی داشت.

در تحلیل جزئی‌تر، تربیت مذهبی گاندی در کشور هزار‌مذهب هند، چه تاثیری در گاندی شدن گاندی داشت؟ آیا آنچه گاندی می گوید تنها در زمین و زمینه فرهنگ هندی است که تحقق عملی می‌یابد یا می‌توان برای زمین‌ها و زمانه‌های دیگر نیز چنین نسخه‌ای پیچید؟

مذهب نقش بسیار مهمی در تربیت گاندی بازی کرد. والدین گاندی علاقمند بودند تمام مذاهب جهان را به او آموزش بدهند. آن‌ها رهبران مذهبی آیین‌های مختلف را به صرف شام و به بحث درباره عقاید آنها، دعوت می‌کردند. بنابراین گاندی از همان دوران کودکی در معرض یادگیری عقاید مختلف قرا گرفت و فراتر از آن، احترام به همه عقاید دینی را فرا گرفت. زمانی که او بزرگ شد سکولاریزم را با تلفیق روش های عبادی مذهب مختلف، تمرین کرد. نقل قول معروف او اینچنین است: «مطالعه همدلانه‌ی تمام کتاب‌های آسمانی، مقدس‌ترین کار هر شخص است.» او در پی این مطالعات صمیمانه، به این نکته پی برد که هیچکدام از مذاهب، حامل تمام حقیقت نیستند. هریک، تنها بخشی از حقیقت را در اختیار داشتند که ما باید به حفظ آنها بپردازیم. به همین دلیل، درک و تفسیر ما از مذاهب، دچار تحریف شده است.

جورج اورول گاندی را قدیس می‌خواند. خود گاندی همه ادیان را عزیز و برابر می‌داند و به کثرت‌گرایی دینی معتقد است. واقعا گاندی چگونه دینی داشت؟ آیا اندیشه دینی او می‌تواند با سکولاریسم هم‌خوانی داشته باشد؟

مذهب گاندی خدمت به فقرا بود. او می‌گوید؛ بهترین عبادت، خدمت به فقرا است. اگرچه بسیاری از مردم او را ولی خدا یا "ماهاتما" نامیدند اما او آن را رد کرد. او گفت من ولی خدا نیستم، بلکه بشری هستم که در تلاش برای نیل به نهایت حقیقت است.

گاندی در قالب زندگی بسیار ساده‌زیستانه خود، تلاش وافری برای فقرزدایی داشته است. پیترسینگر به عنوان یک فیلسوف لیبرال که در خیابان‌های شیک نیویورک زندگی می‌کند، اعتقاد دارد باید برای کاهش فقر، ثروتمندان به عنوان یک وظیفه اخلاقی، بطور مرتب از ثروت خود به فقرا ببخشند. از گاندی تا سینگر چقدر فاصله و تفاوت است؟

دیدگاه گاندی بر مسائل، چیزی فراتر از فقر بود. او آرزوی زیادی برای تغییر داشت، بنابراین خود نیز، ساده می‌زیست. آقای سینگر بصورت تک‌بعدی به ریشه‌کنی فقر نگاه می‌کند که البته خوب است. اما تنها چیزی که ثروتمندان می‌توانند با فقرا تقسیم کنند، این است که خود نیز زندگی ساده‌ای داشته باشند. تنها، بخشش خرده نانی، مشکل‌گشای مسئله نیست.

گاندی انگلستان را سرزمین شعر و فلسفه و مرکز اصلی تمدن می داند. تحصیلات گاندی در لندن و تجربه زندگی مدرن در فضای لیبرال، چقدر او را مهیای شخصیت بزرگ گاندی کرد؟

رابطه گاندی با بریتانیا، فازهای متفاوتی دارد. زمانی به‌عنوان دانشجوی آن کشور، فکر می‌کرد که انگلستان خلاصه تمدن‌ها است. بعدها، زمانی که در افریقای جنوبی، تنفر، بی عدالتی و بخصوص وحشیگری انگلستان علیه افریقا را در جنگ زولو تجربه کرد، از پذیرش کامل و همه‌جانبه تمدن غرب سرباز زد. سرانجام، همچنانکه او فلسفه‌ی عدم خشونت خود را تکمیل می‌کرد، دریافت که محرومیت از هیچ چیزی بر حق نیست. او به این نتیجه رسید که انگلستان نیاز به رهایی از سیاست‌های مستعمر‌اتی خود دارد همچنان که بسیاری از سرزمین های مستمعره انگلیس نیز، نیاز به آزادی از سیاست‌های طالمانه این کشور دارند. در نهایت، گاندی با اصرارش بر روش عدم خشونت، هر دو طرف را آزاد کرد و رابطه احترام‌آمیزی با سایر جوامع برقرار نمود.

مطالعات فلسفی‌حقوقی گاندی چطور؟ برای مثال برخی می‌گویند، اندیشه‌های تولستوی تاثیر عمیقی بر گاندی گذاشته است؟

تولستوی تاثیر اساسی بر گاندی تاثیر گذاشت. درباره حقوق نیز، اندیشه‌های او درباره قانون، بطور درست دنبال نشد. وکلا به‌جای تلاش برای حل مصالحت‌آمیز مشکلات، به رویارویی و کینه‌جویی با مخالفانشان پرداختند تا موفقیت‌های بیشتری در مقایسه با آن‌ها به دست بیاورند. گاندی این روش را رد می‌کرد.

رهاورد زندگی در آفریقای جنوبی و تجربه رفتارهای نژادپرستانه برای گاندی چه بود؟ اعتراض گاندی به تبعیض نژادی، چگونه او را در مسیر گاندی شدن قرار داد؟

رویارویی او با نفرت و تبعیض در آفریقای شمالی، لحظه‌های پر معنی در زندگی وی بودند. او دریافت که باید عدالت را جستجو کرد اما با روش سودمندِ متحول کردن مخالفان نه با به صلیب کشیدن آنان. بنابراین گاندی در آفریقای جنوبی به فلسفه عدم خشونت اصرار ورزید. این دوره، دوره آزمون بود و گاندی در این پروسه، واقعا با موفق شد. همین موفقیت، برای متقاعد کردن دیگران کافی بود که راه او، راهی درست برای هر جامعه متمدنی است. جنگ و کشتار و تخریب عدالت، ره به قبرستان می‌برد. برای آنان که کشته‌می‌شوند، عدالت بی‌معنی است و برای آنان که می‌کشند، انسانیت بی‌معنی است. در این حالت، عدالت نامفهوم خواهد بود.

گاندی می گوید: «اصل عدم توسل به زور، اولین و آخرین آیه من است» آیا بدون حضور ابزار قهریه، می‌شود حق را احقاق کرد؟ اگر گاندی بود، درباره جنگ بشردوستانه چه می‌گفت؟ به نظر می‌رسد، مداخله‌ی بشردوستانه و توسل به قوه قهریه برای احقاق حق، تئوری عدم خشونت و نافرمانی مدنی گاندی را نقض می‌کند.

فلسفه عدم خشونت گاندی تنها در مورد جنگیدن یا عدم جنگیدن نیست. این فلسفه، بسیار گسترده است. انسان با روش‌های متنوعی به خشونت متوسل می‌شود - برخی خشونت‌های فیزیکی که با نیروی فیزیکی اعمال می‌‌شوند و بسیاری نیز بدون ابزار فیزیکی اعمال می‌شوند و به نوعی نرم هستند. همه این خشونت‌ها بخشی از زندگی بشر شده است و مادامی که ما به این خشونت‌ها دست می‌زنیم، حتی نمی توانیم مساله را درک کنیم. همه کارهایی که ما برای محروم‌کردن، استثمار، فریب و اهانت به مردم انجام می دهیم، همگی نوعی از خشونت هستند. از این منظر، چیزی بنام «جنگ بشردوستانه» وجود ندارد، همچنان که چیزی بنام «جنگ منصفانه» وجود ندارد. جنگ جنگ است و هر چه باشد وحشی و بی‌رحم است. ما مردم را می‌کشیم ولی عاملی را که باعث جنگیدن ما شده، حل نمی کنیم. درست مثل اینکه ما شخصی را که مرتکب جرمی شده، به دادگاه می‌بریم و دستانش را قطع می‌کنیم ولی تلاش نمی‌کنیم که بفهمیم، چرا این شخص به انجام این کار، تحریک شده است و اینکه جامعه تا چه اندازه مسوول ایجاد شرایط اضطرار برای این فرد است. بنابراین فلسفه عدم خشونت، تنها درباره پرهیز از جنگ نیست، بلکه درباره ایجاد همبستگی‌های انسانی هم بحث می‌کند که بر پایه احترام، غمخواری، عشق، تفاهم و پیشرفت است.

گاندی عمیقا از خشونت گریز دارد و البته یک جایی هم می‌گوید اگر تنها راه احقاق حق، خشونت باشد، باید بی‌هیچ تاملی، سلاح را برگزید. مرز توسل به خشونت در برابر فاشیزم و راسیسم کجاست؟

نه، گاندی گفته اگر تنها یک راه بین گزینش ترس و خشونت باشد او خشونت را انتخاب خواهد کرد. ترسو بودن بدترین چیز است. عدم‌خشونت به معنای انفعال نیست، بلکه خیلی هم اکتیو است. او جایی گفته: «من حاظرم بمیرم اما دلیلی برای کشتن کسی ندارم.» بنابراین، مثل سربازی که می‌رود تا بکشد یا کشته شود، سرباز تفکر عدم خشونت نیز می‌‌رود تا شرایط را تغییر دهد یا کشته شود. او معتقد بود که دومی، شریف‌ترین انگیزه است.

گاندی را می‌توان، یکی از بزرگترین کنشگران اخلاقی سده‌های اخیر دانست. اخلاق گاندی چگونه اخلاقی است؟ او در گفته‌های خود، به صراحت قاعده زرینِ کانت را تایید می‌کند. به نظر می‌رسد گاندی با توجه ریاضت‌های اخلاقی‌اش، به‌نوعی به اخلاق وظیفه‌گرا اعتقاد دارد. از سوی دیگر تاکیدهای او بر خودسازی و خوب بودن، او را بیشتر به فضیلت‌گرایی نزدیک می‌کند.

مطمئن نیستم که این سوال را درست فهمیده باشم ولی می‌توانم بگویم؛ اخلاق گاندی بر پایه «حقیقت» بود. او می‌گفت؛ «حقیقت، خدا است» تمام زندگی او در تعقیب حقیقت خلاصه می‌شود.

گاندی به تحمل داوطلبانه و آگاهانه‌ی رنج اعتقاد دارد، این نگاه مسیحایی به جهان، آیا با تئوری کاهیدن از رنج انسان در نظام لیبرال تضاد ندارد؟ آیا باید انسان را از دره رنج نجات داد یا او را بدان هل داد؟

اعتقاد گاندی بر تحمل آگاهانه رنج، به جستجوی عدالت مربوط بود. اگر عدالت را تنها به دلیل عدم تحمل درد بپذیریم، به امری غیرانسانی باور داشته‌ایم. اگر ما عدالت را می‌خواهیم، باید و باید توانایی تحمل درد و رنج را نیز داشته باشیم و آن را بپذیریم.

گاندی تعاون را بجای رقابت می‌گزیند. روح دموکراسی، رقابت است. آیا اندیشه گاندی، دموکراسی را برمی تابد؟ دموکراسی هندی، چقدر خود را مرهون گاندی است؟

نه، رقابت روح دموکراسی نیست بلکه روح ماتریالیسم است. ماتریالیسم و اخلاقیت رابطه معکوس دارند. زمانی که یکی افزایش می‌یابد دیگری کاهش می‌یابد. ما شواهد زیادی درباره مردم ماتریالیست غیراخلاقی داریم که من وارد این موضوع نمی شوم. معنی صحیح دموکراسی، «روح همکاری» است.

دنیس دالتون می‌گوید: «رابطه ای که گاندی بین سواراج و دارما می سازد، صدای متفاوت اندیشه سیاسی هند است.» گاندی چه جایگاهی در اندیشه سیاسی هند دارد؟ اندیشه سیاسی هند بعد از گاندی چقدر متحول می شود؟

هند حتی قبل از استقلالش نیز فلسفه گاندی را رد می‌کرد. بنابراین هند اصلا، جایی برای تفکر گاندی نیست. برای آنان گاندی تنها یک شهید برای پرستیدن است نه رهبری برای پیروی کردن.

گاندی می گوید؛ «حقیقت، خداوند است» حقیقت یکی از پرچالش‌ترین واژه‌های جهان است هر فیلسوفی تعریف خاص خود را از حقیقت دارد. حقیقت از دیدگاه گاندی چیست که او آن را در مقام خداوندی می‌نشاند؟

تفاوت بین گاندی و کسانی است که فکر می‌کنند، "مالک" حقیقت هستند در حالی که گاندی معتقد بود ما تنها می توانیم"به دنبال" حقیقت باشیم، است. مالک بودن یعنی اینکه ما می‌دانیم حقیقت چیست و همچنین می‌توانیم آن را نگه داشته و اداره کنیم. حقیقت این است که کسی نمی‌داند، حقیقت چیست. چیزی که امروز به عنوان حقیقت ظاهر می‌شود فردا تغییر خواهد کرد، اما اگر ما به ایمان و صداقت‌مان در تعقیب حقیقت پایبند باشیم، نهایتا آن را خواهیم یافت.

بزرگترین کارویژه سیاسی گاندی، استقلال هند بدون توسل به خشونت بود. آیا روش‌های او در حال حاضر نیز، برای ملت‌های تحت ستم سیاسی، مذهبی و فرهنگی، پیشنهاد می‌شود؟ آیا این روش‌ها، مثل راهپیمایی نمک او، امروزه هم موثر است؟

هیچ ملت متمدنی نمی‌تواند بر عدم خشونت پایبند باشد، مگر اینکه کاملا آن را فهمیده و درک کرده باشد. اگر آنها از آن به عنوان یک سلاح استفاده کنند ممکن است گاهی عمل کند، اما نتیجه‌ی نهایی ناامیدکننده خواهد بود. مثل هند که بدون خشونت آزادی را بدست آوردند اما اکنون به عنوان خشن‌ترین ملت در جهان به شمار می‌آید. عدم خشونت تنها از راه زیستن با آن پایدار می‌ماند.

در دوران گاندی که بزرگترین تلاش را برای تساهل دینی و جلوگیری از خشونت انجام داد، هند تجزیه شد و پاکستان مسلمان از پیکره هند نامسلمان جدا شد. در پروسه این جدایی، رضایت گاندی به رغم مخالفتش، جلب شد. آیا برای گاندی، تجزیه، بهتر از گسترش خشونت بود؟ آیا گاندی تجزیه را به خشونت ترجیح داد؟

نه، گاندی تفکیک را نپذیرفت. او به شدت مخالف بود اما سایر رهبران، هم هندو و هم مسلمان، با او مخالفت کردند و تفکیک را پذیرفتند. نتیجه چیزی بود که گاندی گفت؛ خشونت و فاجعه انسانی که حتی بعد از شصت سال، ادامه دارد.

گاندی رفتار بسیار قابل تاملی در دوران جنگ جهانی داشت. صلح جهانی از منظر گاندی چگونه صلحی است؟ آیا با می توان دنباله روی گاندی شد و به صلح رسید؟

برداشت گاندی از صلح، جایی است که در آن، عشق، غمخواری، احترام، تفاهم و قدردانی به‌صورت وجه غالب درآمده‌ باشند. زمانی که ما می‌گوییم رسیدن به چنین مرحله‌ای ناممکن است، یعنی می‌گوییم، ما یک ویرانگر اجتماعی هستیم، جایی که سگ، سگ را برای زنده ماندن خود می‌خورد. مادامی که صلح و آرامش در دل‌های مردم ایجاد نشود، نمی‌تواند در جهان پدید آید. و ایجاد این صلح و آرامش در دل‌ها، بستگی به این دارد که ما واقعا متمدن شویم.

جان هیک، گاندی را یک پارادوکس زنده می خواند و می گوید: «در مقایسه با دیگر چهره های سرشناس زمان ما، به راستی که گاندی، چه رایحه دل انگیزی از خود بر جای گذاشته است؟» اینشتین می‌نویسد: «نسل های بعدی به سختی می توانند باور کنند که مردی از جنس گوشت و خون، با این ویژگی ها در زمین می‌زیسته است.» چگونه یک شخصیت پارادوکسیکال، اینقدر دل‌انگیز و محبوب می‌شود؟ او چه کرد که چنین محبوب شد؟ راز یگانگی و قهرمانی و جذابیت او در چیست؟

من فکر نمی‌کنم که گاندی هیچ موقع شخصیت پارادوکسیکالی داشته است. من معتقدم چیزی که امروزه او را محبوب کرده، این حقیقت است که او ساده، درستکار و راستگو بود و مردی بود که اگر اشتباه می کرد از اعتراف به آن شرمنده نبود.

جهان بعد از گاندی، چقدر به گاندی وفادار بود؟ جدا از بزرگداشت ها و تحسین های بسیار، واقعا راه گاندی چقدر ادامه یافت؟ آیا کسانی راه او را ادامه دادند؟ آیا نتیجه گرفتند؟ به نظر می رسد، در سرتاسر جهان کسانی بوداند که به پیروی از گاندی خواستند شیوه مبارزاتی او را به کار گیرند، اما گویا هیچ نتیجه نداده است. چرا؟

در سطح قدرت رسمی، مدرکی که نشان دهد کسی پای بر جای او گذاشته و از فلسفه او پیروی کرده، وجود ندارد اما در سطح اجتماعی، میلیون‌ها نفر وجود دارد که بدون ادعا، برای کمک به فقرا و نیازمندان تلاش می‌کنند. امید در بشردوستی نهفته است، نه در دولتمردی.

می‌توان گفت؛ هر متفکری به موضوعات زمانه خود مشغول است. این دلمشغولی تا آنجاست که گاهی آموزه‌های متفکران در زمان و زمانه دیگری کاملا بلا موضوع است. این آیا درباره گاندی صادق است؟ آیا تاریخ مصرف گاندی تمام شده است؟ اگرنه، کدام آموزه او بیشتر به درد زمان ما می خورد؟ در هزاره 21 چه نیازی به گاندی است؟

فلسفه باید همواره پویا باشد و برای پذیرفته شدن و زنده ماندن مدام باید تغییر کند. من می گویم؛ سریع‌ترین راه برای از بین بردن فلسفه، نوشتن آن بصورت یک نص مقدس است و این دیگر، فلسفه نیست، یک آیین است. چیزی که ما امروزه در زندگی و مذهب به کار می گیریم عقیده است. ما چیزی را می‌پذیریم که هزاران سال پیش مثل انجیل، به رشته تحریر درآمده است و ما اعتقاد داریم که این حقیقت، با گذر زمان تغییر نخواهد یافت. آن‌هایی که فلسفه گاندی را به‌مثابه یک آیین دنبال می‌کنند، هرگز چیزی یاد نخواهند گرفت. تنها کسانی درک بهتری از فلسفه گاندی خواهند داشت که آن را به عنوان راهی برای جستجوی حقیقت می پذیرند.

  • اصغر زارع کهنمویی

آرون گاندی

اخلاق

خشونت

گاندی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی