بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

اصغر زارع کهنمویی - شرق: «ای کاش می‌توانستم دوباره زاده بشوم و حافظ را به زبان فارسی بخوانم.» این سخن را «گوته» شاعر نامدار آلمانی گفته است. زبان مادری با زبان دوم و سوم چه نسبتی دارد؟ زبان مادری چه چیزی دارد که زبان‌های اکتسابی ندارند؟ مگر انسان نمی‌تواند به زبان دوم زندگی کند، عشق بورزد، بخواند و شعر بگوید؟ اگر اینهمه را بتواند آیا باز نیاز به آموزش زبان مادری به عنوان حق نخستین دارد؟ نسبت هویت و زبان مادری، محور گفتگوی شرق با دکتر محرم آقازاده استاد روانشناسی و مشاور امور آموزش برنامه توسعه سازمان ملل است. این استاد روانشناسی و پژوشگر مسائل آموزشی با اشاره به وجود یازده میلیون بی‌سواد در ایران، می‌گوید: «پژوهش‌های کیفی نشان نشان می‌دهد یکی از اصلی‌ترین دلایل نرخ بالای بی‌سوادی و افت درسی دانش‌آموزان، عدم آموزش زبان مادری در مدارس است.»

***

بسیاری بر این عقیده هستند که زبان مادری، هویت انسان را شکل می‌دهد. برخی نیز می‌گویند، هویت هیچ ربطی به زبان ندارد. واقعا، نسبت زبان مادری و هویت در چیست؟ زبان مادری چگونه پیوندی با هویت آدمی دارد؟ در این میان، آموزش زبان مادری ،چقدر می‌تواند در شکل‌گیری تعالی هویت آدمی موثر باشد؟

در برداشت روانشناختی، زبان هویت آدمی است. بیایید از برهان خلف استفاده کنیم. بیاییم زبان را از زندگی حذف کنیم. چه اتفاقی می‌افتد؟ بجز زبان با چه چیزی داریم؟ ما هیچ چیز نداریم.

خوب، یک ذهن آسیمیله می‌گوید من می‌روم زبان دیگری یاد می‌گیرم. اتفاقی هم نمی افتد.

طبیعتا اگر انسان می‌توانست دوباره متولد بشوم این اختیار را داشت که زبان دیگری بیاموزد و هویت دیگری را به دست بیاورد. اگر ما از یک پدر مادری برای فقط یک بار زاده می‌شویم بنابراین هویت پایه‌ای خودمان را از آن پدر و مادر دریافت می‌کنیم. اگر این ادعا وجود داشته باشد که ما این زبان را نمی‌خواهیم می‌خواهیم زبان دیگری را بیاموزیم بنابراین باید پدر و مادر دیگری را به دست آورد و از نو زاده شد تا آن هویت جدید را کسب کرد. اختیار زبان دوم و سوم و n‌ام در دست آدمی است که یاد بگیرد یا یاد نگیرد اما آنها زبان مادری نیستند اختیاز زبان مادری در دست ما نیست ما با آن زاده می شویم با آن زندگی می‌کنیم. هویت از همین جا آغاز می‌شود. بخشی از هویت ما، هویت ارثی ما است. در یونسکو وقتی ما از زبان مادری سخن می‌گوییم، متوجه می‌شویم که زبان یعنی هویت: «زبان قوی‌ترین ابزار حفظ و توسعه میراث پیدا و پنهان ما است توجه به تنوع فرهنگی ضامن وحدت و تفاهم بین‌المللی است». ما میراث‌دار زبان هستیم بخشی از آن به‌صورت ارثی منتقل می‌شود دی‌ان‌ای ما حاوی ویژگی‌های زبانی ما است. وقتی ادعا می‌شود همه به یک زبان حرف می‌زنیم، ادعای نادرستی و غیرواقعی است. این سخن را خودشان هم رد کرده‌اند. ما به یک زبان حرف نمی‌زنیم ما به زبان‌های مختلف قومی خود حرف می‌زنیم. زبان هویت ارثی و سرشتی ما است که به این بستگی دارد که از چه کسی زاده شده ایم. بخش دوم اهمیت زبان، محل زیست و زندگی ما است. زبان حافظه تاریخی و فرهنگی ما است.

بسیاری اندیشیدن را مدیون زبان می‌دانند و اعتقاد دارند، انسان با زبان مادری خود می‌اندیشد. جایگاه زبان در تفکر و زیست فکری انسان کجاست؟

زبان تفکر است. اندیشمند روس ویگوتسکی می‌گوید: «هر کلمه‌ای که هر گویشوری مطرح می‌کند، از آن به عنوان یک واحد فکری یاد می‌کنیم.» گاهی در آموزش و پرورش ما به بچه‌ها می‌گوییم آنچه فکر می‌کنی، بگو. پس به زبانی که فکر می‌کند و به همان زبان مطرح می‌کند. معادل فارسی تفکر، سخن است. سخن یعنی فکر. یعنی انسان با هم ارتباط برقرار نمی‌کنند مگر با واحدهای زبانی و مگر با بار معنایی که در کلمات وجود دارد. وقتی دو فرد با هم حرف می‌زنند یعنی اینکه افکار خود را با هم در میان می‌گذاریم. اگر زبان را از گفتگو حذف کنیم، چگونه باید گفتگو کنیم؟ زبان ابزار معنا است. اگر زبان را حذف کنیم با چه چیزی جهان را معنا کنیم. توصیف ما از جهان، جهان بینی ما را ارائه می‌کند این توصیف با زبان صورت می‌گیرد. هرکسی با عینک  و زبان خود به جهان نگاه می‌کند. جهان ما زبان ما است.

زبان دوم و سوم و ان‌ام زبان‌های شناختی هستند. یعنی ما اراده کرده‌ایم، این زبان‌ها را آموخته‌ایم یعنی جزو اکتسابی‌های ما به حساب می‌آید اما زبان مادری زندگی ما است تجربه زیسته ما است که پیدا و پنهان، خواسته و ناخواسته، ارادی و غیرارادی آن را آموخته ایم. آنچه در زبان مادری است، در زبان‌های دیگر نیست. زبان مادری، یعنی عشق، عاطفه، نگرش، زیبایی‌شناسی، دغدغه‌ها، پستی و بلندی‌ها، فراز و فرودها و... . در زبان دوم اینها وجود ندارد.

چرا وجود ندارد آقای دکتر؟ کسی که در آذربایجان بزرگ شده وقتی به تهران می‌آید مگر نمی‌تواند به زبان فارسی، عشق‌ورزی کند؟ بنویسد و شعر بگوید؟ اینجا چه چیزی از او گرفته شده که ما بگوییم در بان دوم نمی‌کند؟

بله می‌توان به زبان دیگر هم عشق‌ورزی کرد اما زبان مادری خود آمیخته به عشق است. زبان مادری حامل عاطفه است ما به زبان دوم و سوم شعر می‌سراییم. مگر شهریار، حافظ دوم به زبان فارسی شعر نمی‌سرود؟ اما آن چیزی که در نهاد یک ترک‌زبان نشست و ماند، حیدربابا است. همان دوستانی که زبان اول‌شان را کنار گذاشته‌اند و به زبان دوم تکلم می‌کنند و مقاله می‌نویسند، همه این‌ها وقتی که نوای مادرشان و موسیقی محلی خود را می‌شنوند قطعا به اندازه زبان دومی که یاد گرفته‌اند، برایشان لذت‌بخش نیست. چرا؟ برای اینکه در زبان مادری عاطفه نشسته است. زبان مادری خامی خاص خودش را دارد. شما هر جور خواستید می‌توانید به آن فرم بدهید. ممکن است زبان علمی کسی انگلیسی باشد اما به زبان مادری جور دیگری دنیا می‌بیند. زبان مادری نسبت به زبان دوم عین موسیقی‌هایی است که ما استفاده می‌کنیم. هر انسانی با هر موسیقی‌یی که زاده شده با همان موسیقی زندگی می‌کند. موسیقی‌های دیگر، موسیقی‌های آموخته شده است. یک هندی با گیتار نمی‌تواند مثل سیتار خودش زندگی کند. می‌تواند بنوازد اما آن سیتار، ساز پایه او است. نمی‌شود ما در کردستان کلارینت توزیع کنیم و بگوییم دیگر سرنا ننوازید. زبان مادری، زبان نواهای ما است. به این دلیل هست که این زبان، تنها به‌صورت اکتساب کلاسی نیست که آموخته می‌شود، اکتساب عاطفی است. لالایی‌هایی که یک مادر برای بچه‌ها مطرح می‌کند در جان فرزند می‌نشیند خواه این فرزند آگاه باشد یا آگاه نباشد. تحقیقات مغزشناسان این را مطرح می‌کند که مطرح پردازنده‌ای موازی است هم عاطفه را پردازش می‌‎کند و هم شناخت را. فقط این نیست که ما هر چه آدم عاقلی باشیم کار ما پیشرفت خوبی پیدا می‌کند هرچقدر متوجه‌تر باشیم پیشرفت بیشتری پیدا می‌کنیم. مغز پردازنده موازی است هم پردازش محیطی می‌کند هم پردازش هسته‌ای. بنابراین مادری که بچه خودش را پرورش می‌دهد، همراه با عواطف او را پرورش می دهد. «دوستت دارم»، تنها یک معنی نیست این واژه عواطف مادری را حمل می کند. ما نمی‌توانیم زبان مادری و زبان دوم را هم‌نشین بدانیم. اینها دو گونه متفاوت هستند حتی اگر ساختار نحوی مساوی هم داشته باشند.

یعنی شما می‌خواهید بفرمایید که این عبارت «دوستت دارم» در زبان فارسی برای یک فارس‌زبان جهانی از عاطفه دارد که یک انگلیسی‌زبان این جهان عاطفی و حس عالی را درک نمی‌کند اگرچه ممکن است معنی آن را بداند.

دقیقا، گوته می‌گوید: «ای کاش می‌توانستم دوباره زاده بشوم و حافظ را به زبان فارسی بخوانم.»

با اینکه ترجمه کرده و فهمیده اما حس عاطفی موجود در شعر حافظ را درک نکرده است.

دقیقا صحبت سر این است که آن دقایقی و ظرایفی که در متن زبان وجود دارد بسیار مهم است. زبان مادری مساوی زبان دوم و سوم نیست. ماکارانکو مربی روس نکته جالبی دارد. می‌گوید: «هر آنچه والدین برای فرزندان خود پیش از 5 سالگی انجام می‌دهند نتیجه آن 90 درصد تربیت است» ما یک معیار داریم. تا 5 سالگی، بچه در اختیار خانواده یعنی بافت اجتماع محلی است. این بافت اولیه، به زبان مادری است. ساخت پایه ذهن ما را زبان مادری شکل می‌دهد. ویندوز زبانی ما تعیین می‌کند که چه نرم‌افزاری را می‌توانیم دریافت بکنیم. بنابراین اینجا است که می‌گویند برخی زبان‌های اول حامی زبان‌های دوم نیستند. یونسکو در بحث آموزش کیفیت آموزش، زبان مادری را مهم دانسته اینکه تجربه آموزشی بچه‌ها باید در آموزش لحاظ بشود، برگرفته از پژوهش های بسیاری است.

یعنی «آموزش به زبان مادری»؛ همان چیزی که برخی نفی می‌کنند.

بله «آموزش به زبان مادری» و این هیچ تفسیری برنمی‌دارد. برخی‌ها این حق را که یونسکو به شدت به آن تاکید می‌کند، به «آموزش ادبیات محلی» تقلیل داده‌اند. این تفسیر، تفسیر به رای است نه تفسیر به حقیقت. تفسیر به حقیقت که زبان همان زبان مادری است و آموزش هم باید به زبان مادری باشد نه آموزش ادبیات زبان مادری. یعنی ریاضیات به زبان مادری، علوم تجربی به زبان مادری و... . برخی گفته‌اند محدودیت‌هایی وجود دارد ما چگونه علوم را به زبان مازنی ترجمه کنیم؟ لازم نیست علوم تجربی را به زبان مازنی ترجمه کنیم لازم است علوم تجربی را از زبان مادری بیرون بکشیم. قرار بر این نیست که ما چیزی را از بیرون به زبانی تحمیل کنیم. قرار است از تجربه زبانی قومی، این مفاهیم بیرون کشیده شود. البته این کار هزینه‌بر است باید اعتبار اختصاص داده شود ما باید زبان را زنده نگه داریم بخاطر زبان و زندگی. این کار می‌خواهد باید کار کنیم. اگر نمی‌خواهیم کار کنیم حداقل تفسیر غلط ارائه نکنیم.

آقای دکتر حداقل در دوره جدید، 90 سال است که در مناطق قومی ما زبان مادری بچه‌ها، تدریس نشده است. مگر چه اتفاقی افتاده است؟ اگر زبان مادری آموزش داده نشود چه می شود؟

بگویید چه اتفاقی رخ نداده است. ببینید ما از سال 1317 پیگیر بحث سوادآموزی هستیم. هنوز در این مملکت نزدیک به یازده دوازده میلیون بی‌سواد وجود دارد. پاسخ من به این سوال شما گویا است. چرا ما در طول این صد سال، نتوانستیم پدیده بی‌سوادی را حذف کنیم

می‌گویند بی‌سوادها در اصفهان هم هست که زبان مادری آنها فارسی است.

زبان مادری یکی از مهمترین عوامل بی‌سوادی است. بچه‌هایی که در مناطق قومی به مدرسه می‌روند دچار مشکل مضاعف هستند. باید بررسی کنیم ببینیم در اصفهان چقدر خروج از مدرسه داریم بخاطر مساله زبانی و چقدر در بلوچستان و آذربایجان و کردستان. این آمار را بخوانید آن وقت ببینید زبان چقدر تعیین‌کننده است. کسی که زبان اولش زبان مدرسه نیست، در مدرسه دچار ناامنی عاطفی است. ناامنی عاطفی به‌خاطر زبان، بدترین اتفاقی است که می‌تواند برای کسی بیافتد که به زبان مادری آموزش نمی‌بیند. وقتی ما بزرگسال‌ها به خارج می‌رویم اگر زبان بلد نباشیم ما هم دچار ناامنی زبانی می‌شویم. برای بزرگسالی که سالیانی تجربه زندگی دارد، به‌خاطر عدم آشنایی با زبان، دچار ناامنی عاطفی می‌شود. اگر چه می‌داند با پولی که دارد می‌تواند مشکل خود را حل کند. اما یک کودک با چه چیزی می‌تواند مشکل خودش را حل کند؟ با چه تجربه زیسته‌ای می‌تواند مشکل خودش را حل کند؟ اینکه ما نتوانسته‌ایم در طول یک صد سال پدیده بی سوادی را حل کنیم، بخش عمده آن به ناامنی زبانی برمی‌گردد.

این چقدر علمی است؟ آیا پژوهشی شده؟

بله پژوهش‌هایی شده که نشان می‌دهد اگر بچه با زبان مادری خودش در مدرسه درس نخواند، ناامنی ایجاد می‌کند و این تاثیر بسیاری بر بی‌سوادی کشورها می‌گذارد. آموزش و پرورش هم متوجه این موضوع شده است. مدتی است دوره‌های ابتدایی یک ماه زودتر به مدرسه می‌روند تا کودکان با زبان حاکم بر مدرسه آشنا بشوند اما این کافی نیست.

یعنی آقای دکتر، پژوهش‌ها نشان می‌دهند یکی از اساسی‌ترین دلایل بی‌سوادی در کشور، همین عدم آموزش زبان مادری قومیت‌ها است؟

بله. پژوهش‌های کیفی نشان نشان می‌دهد یکی از اصلی‌ترین دلایل نرخ بالای بی‌سوادی و افت درسی دانش‌آموزان، عدم آموزش زبان مادری در مدارس است. علاوه بر پژوهش‌های کیفی که صورت گرفته، حتی مستندهایی ساخته شده است. از بچه‌ها پرسیده شده چرا به مدرسه نمی‌روند، پاسخ داده من با زبان مدرسه راحت نیستم. مشتری‌های ما همان بچه‌ها هستند این‌ها خریدار برنامه ما نیستند پس قاعدتا خوب فرا نمی‌گیرند یا اصلا فرا نمی‌گیرند. بنابراین از مدرسه بیرون می‌زنند. در ایران تحقیقات نشان داده خیلی از خانواده‌ها چون نمی‌خواهند به زبان مدرسه‌ای، بچه‌های خودشان آموزش ببینید آن‌ها را به مدرسه نمی‌فرستند یا حداقل ترجیح می‌دهند بچه‌ها زبان دوم را در ساختار خارج از مدرسه فرابگیرند. مدرسه ما به گونه‌ای است که بچه باید زبان خود را با همه تجربه زیسته‌اش، کنار بگذارد و جهان و زبان جدیدی را جایگزین کند این جهان جدید چقدر معنادار خواهد بود، جای سوال است.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی