فتح بابی بر چالشهای قومی تهران؛ بحران تهران، انتقال پایتخت و مساله قومیت / انصاف
اصغر زارع کهنمویی – انصاف: طرح انتقال پایتخت بلاخره در مجلس شورای اسلامی مطرح شد. امنیت، محیط زیست، ترافیک، زلزله، بحرانهای اجتماعی و سیاسی از جمله ضرورتهای طرح این بحث است. به نظر میرسد اینبار ارادهای جدی در نظام جمهوری اسلامی برای حل این معضل بزرگ وجود دارد معضلی که رفته رفته بصورت تصاعدی گستردهتر میشود.
سخن من در این مجال، بحث درباره این ضرورتها نیست. من میخواهم به یکی دیگر از دلایل اصلی ایجاد این بحران اشاره کنم. اگر «مهاجرت» اصلیترین عامل ایجاد بحرانِ تهران باشد، در توالی آن بحران یا مساله دیگر جامعه ایران رخنمایی میکند و آن مساله «قومیت» است. برج آزادی تهران، شاهد بزرگِ فاجعه است. مهاجران تهران یا کارگرند یا دانشجو، یا سرمایهگذار یا سیاستمدار، یا فرهنگیاند یا هنرمند. تهران کعبة آمال کسانی است که در دیار خود نمیتوانند به آمال خود برسند بنابراین رهسپار تهران میشوند. در بازخوانی دلایل مهاجرت اما، بیش از هر دلیل دیگری، بلافاصله به مساله قومیت میرسیم. «قومیت» و «مهاجرت» چنان به هم پیوستهاند که گویی همزاد هماند. با بررسی آمارهای رسمی، بیشترین مهاجران تهران را قومیتها تشکیل میدهند و مهاجران منطقه آذربایجان بخصوص آذربایجان شرقی در صدر آن نشستهاند.
سیاستهای غلط قومی باعث تهیشدن مناطق قومی از امکانات اقتصادی و جذابیتهای سیاسی و فرهنگی و مهاجرت گسترده قشرهای مختلف مردم به دلایل مختلف معیشتی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، به تهران میشود. در ادامه، به توضیح کوتاه درباره یکایک این مباحث میپردازم. پیش از آن، تکرار و تاکید میکنم بحران تهران، دلایل زیادی دارد اما یکی از دلایل آن، سیاستهای قومی است. سخن از ارتباط سیاستهای قومی با بحران تهران، به معنی نادیده گرفتن دیگر دلایل نیست.
سرمایه ناامنی را بو میکشد
- سیاستهای غلط قومی، سرمایه را از مناطق قومی دور میکند. چون قرائت امنیتی از جغرافیای قومی، نمیتواند خاطر سرمایهدار را چنان جمع کند که با خیال راحت درباره انباشت سرمایه در منطقة قومی اندیشه کند. سرمایه، موجود محتاطی است و ناامنی را بو میکشد. سیاستهای غلط و نگاه امنیتی به جغرافیای قومی و هراس نابجا از مرز و توهم تجزیه، شبهه ناامنی را تقویت میکند. و سرمایه لوکوموتیو مهاجرت است. به هر سو رود واگن مهاجران به او اقتدا میکند. وقتی مناطق قومی ما از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نیستند، مهاجرت طبیعیترین و نفرتانگیزترین رخداد این مناطق میشود.
در مناطق قومی، بهجای فرهنگ، سکوت پژواک میشود
- زیستبوم فرهنگی مناطق قومی حتی مهمتر از اقتصاد است. وقتی فرهنگ قومیتها با همه ابعاد آن، بیگانه شمرده میشود، منطقه از فرهنگ، تهی میشود. تبریز نمونة بارزی است. شهری که زمانی دروازة مدرنیته و شهر تفکر بود، اینک از نبود یک حلقة موثر فلسفی و فکری رنج مییرد. نخبگان قومی وقتی شهر خود را در تکاپوی فکری و هنری و رسانهای فعال نمیببیند، مهاجرت میکنند. بیجهت نیست که حتی شاعران و نویسندگان قومیتهای عرب و کرد و ترک و بلوچ هم ساکنان پایتخت باشند چون در شهرهای خود این تنها سکوت است که پژواک می شود.
ارابه سیاست یکهتاز خیابانهای تهران
- بافتار سیاسی نیز در مهاجرت نقش مهمی دارد. بهجرات میتوان گفت در ایران کنونی، ارابة سیاست تنها در خیابانهای تهران جولان دارد. کسانی که میخواهند مسافران این ارابه شوند، حتما باید خود را پایتخت برسانند. در شهرهای قومی، خبری از سیاستورزی نیست چون اساسا این مرکزنشینان هستند که باید دربارة سرنوشت و چسان و چگونهبودن آنان تصمیم بگیرند. تمرکز سیاست در تهران، مهمترین دلیل مهاجرت است. یا باید قید طاووس قدرت را بزنی و یا برای طواف او، قید از زیستن در شهرخویش بگذری.
ایجاد اشتغال هیچ همگزینی با نگاه امینتی ندارد
- هرگز نمیتوان چونان گذشته، «کار» را یک عنصر درجهچندم و «کاریابی» را یک اتفاق و شانس و قسمت و ... دانست. «کار» در عصر مدرن، سیاست میطلبد و طرح میخواهد. نگاه غیرمدیریتی به مقولة کار، میتواند جامعه را بهسرعت با بحران کاری روبرو کند. ایجاد اشتغال هیچ همگزینی با نگاه امینتی ندارد. مادام که وقت و ذهن و انرژی مدیران مناطق قومی، صرف توهمات میشود، نمیتوان به اشتغال در این مناطق اندیشید. بیکاری عامل اصلی مهاجرت گسترده قومیتها از جمله ترکها به تهران است.
حدود آزادی در تهران و مناطق قومی قابل قیاس نیست
«آزادی و رفاه» عامل دیگر مهاجران است. این دو عنصر اساسی زیستی، در مناطق قومی بسیار کمتر از تهران است. بسیاری از نخبگان قومی، به دلیل آزادی، رفاه و برخورداریهای نسبی که به طرز قابل توجه و تاملی بیشتر از مناطق قومی است، به تبعید اجباری خویشتن راضی میشوند. بسیاری از این نخبگان اگر از حداقل ها برخوردار باشند، حتما در منطقه خود می مانند. حدود آزادی در تهران و مناطق قومی قابل قیاس نیست
احساس نابرابری، تهران را میقات کرده است
- احساس نابرابری دلیل مهم دیگری است آنقدر که حتی بر کسانی که صاحب شغل و مسکن هم هستند، تاثیر میگذارد و آنان را روانه تهران میکند. در این میان، نابرابریهای اجتماعی بسیار موثر است. آنان فکر میکنند، از امکانات اجتماعی کمتری نسبت به هموطنان تهرانی خود برخوردار هستند. تبلیغات همسایهها و دوستان و فامیل مهاجرتکرده، نیز بر این حس میافزاید. البته این تبلیغات هرگز دروغ نیست. نابرابری واقعا وجود دارد. احساس نابرابری اقوام، تهران را میقات کرده است.
تهران محلی برای تحقق رویای برساخته رسانهها
- متاسفانه رسانههای ما، قومیتها را برای مهاجرت به تهران تشویق میکنند. برای مثال، تهران در سینمای ما، شهر عشق و برخورداری و زیبایی و آسایش و آرامش و آزادی و رویا و ... تصویر میشود. نوجوانانی که از سالنهای سینما بیرون میآیند، فکر میکنند برای رسیدن به رویاهای خود (رویایی که اتفاقا ساختة همان سینما است) باید به تهران بروند. تهران شهر رویاهای نوجوانانی است که حتی فارسی را خوب بلد نیستند. در رسانههای ما کمتر، به رویاپردازی و عشقبرخورداری در شهرستانهای قومی و زبانی غیرفارس پرداخته میشود. این نکتة مهمی است. برای مثال، عشق را با واژه «دوستت دارم» به لهجة شمال شهری پایتخت، در مغز و جان نوجوانان قومی نهادینه کردهاند جوانی که میخواهد عشقورزی کند، نمیداند اگر بگوید «سئویرم سنی» آن حس رویایی آموخته از سینمای شهری تهران برایش تداعی خواهد شد یا نه؟ در این باره سخن زیاد است.
مهاجرت قومی، تقابل سبک زندگی و تفاوت زبانی
- ورورد گسترده مهاجران قومی به تهران، مصائب بسیاری به همراه دارد چون سبک زندگی آنها در شهری کوچک و به زبان و فرهنگ دیگری شکل گرفته است. اکنون این زیستن به زبان و فرهنگ دیگری در گستره پهناوری بنام پایتخت شلوغ و درهم برهم، برای آنها بسیار سخت است. این سختی وقتی با مصائب مالی روبرو میشود، فاجعه را رخ مینمایاند. بحران تهران، در بعد اجتماعی خود محصول این فاجعهها است. زلزله در تهران بیش از آنکه در عرصه فیزیکی و طبیعی اتفاق بیافتد در حوزه اجتماعی و قومی رخ داده است. تهران، اژدهایی است که میخواهد همه فرهنگها را ببلعد اما نمیتواند و اینهمه در گلویش گیر کرده و هر آن ممکن است خفه شود. شاید(شاید) کسانی که دلخوش به روند یکسان سازی زبانی هستند، از مهاجرت گسترده قومیت ها به تهران و الینه شدن آنان، خوشحال باشند اما این یک هشدار جدی اجتماعی است که این خوشحالی کمی خوش خیالی است.
تهران شهر یکدست فارسی نیست باید به رنج مضاعف مهاجران غیرفارس توجه کرد
- تهران شهر رنجهای بسیار است. این رنجها بر جان و دل میلیونها شهروند تحمیل میشود. اما قومیتهای ساکن این شهر که بسیار و شاید بیش از دیگران هستند، این رنج را مضاعف تجربه و تحمل میکنند. این شهر دراندشت، جایی برای تنفس فرهنگی آنها نگذاشته است. تهران شهر یکدست فارسی نیست اما جز فارسی، صدایی و ردایی ندارد. به نظر میرسد برای کمکردن حجم بحران تهران، حتما باید به «وضعیت قومیتها» در درون تهران توجه کرد و درباره حقوق آنها اندیشید.
انتقال پایتخت، مقوله قومیتی است و مطالعات جدی قومی میطلبد
- انتقال پایتخت، یک مقولة قومیتی هم هست. پایتخت هرجا جز استانهای یکدستِ فارسزبانِِ کرمان و اصفهان و یزد و امثالهم، منتقل شود، مطالعات قومی جدی میطلبد. طراح این طرح، جایی میان آذربایجان غربی و شرقی و کردستان را پیشنهاد کرده است. توجه داشته باشیم بدون مطالعة جدی قومیتی، انتقال پایتخت، هم منطقة میزبان و هم کل کشور را با مسالة جدی مواجه خواهد کرد.
بحران تهران، بسیار پیچیده است. با این نوشته خواستم بگویم، این بحران لایههای جدی متنوعی نیز دارد که یکی از آنها، مسالة قومیت است. پایتخت شهر ایران است، شهر همه اقوام. همه اقوام بهعنوان قومی خود و با ردا و پوشیه قومی خود، حق فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارند و باید در این باره دقیق شد و چاره اندیشید چه در توسعة آن و چه در انتقال آن.
پی نوشت: آنچه آمد، تنها در حد یک استاتوس فیسبوکی است و نه یک مقاله دقیق علمی و نه حتی یک یادداشت ژونالیستی. قطعا ایرادهایی بدان وارد است. این نوشته، فتح بابی است بر چالشهای قومیتی پایتخت که تاکنون با وجود رخنمایی و عریانی مساله، بحث نشده است. امید است با نقد و نظرات دوستان، ره به نیکویی بریم.